دل پرخاطره | ||
.. ..... ...................................... .........................
..........................
[ دوشنبه 96/5/30 ] [ 1:44 عصر ] [ آیدا جون ]
[ نظرات () ]
قد یہ دنیا دلم گرفتہ... بہ حال وطنم ، وطنے ?ہ سر زمینش بوے شجاعت میدهد، همون ?شورے ?ه رابطشو با اسراییل بخاطر آزادے قطع ?رد، ?شورے ?ه بی رحم بودن شاه رو تحمل ?رد بازم بخاطر ?شف حجاب و ارزش نذاشتن بہ دینمون... اما متاسفانہ امروزه دقیقا برع?س شده الان مردم از خداشونه ی?ی بگہ حجابتو ?شف ?ن آرے من ?سی نیســت? ?ه این حرفو بزنم ولے این دردامو ?ی میخواد گردن بگیره؟؟؟؟ بگذریم وقتے سا?تیم این نیست ?ه لذت بردیم، نه !فقط از گفتن حرف بی فایده عاجزم! خب میرسیم بہ منطقہ ی خودمون .... *خوزستان* مرد? با بودن زمستون ،پاییز و... خوشحالند ولے ما عذاب می?شیم ،نفس تنگ ?ه هیچ .... خیلیامونم مردن ،،،،?سی نیست تا تہ حرفاش وایسہ مافقط میشنویم ?ه برق این منطقہ از فلان و فلان و دست هیچ ?سی نیست ،،، از خا? و .... هیچ ?ه گذشتیم .... میرسیم بہ گرونی و ....از حرفهاے بہ باد رفته عاجزم فقط ?سایے ?ه خوزستان را نمیخواهند ، چـــون عرب داره البتـــہ نه تمام خوزستان ،اهوازو میگم ،،،این یہ نیمے از ?شوره اگر این جدا بشہ دیگر ایران را بہ باد ..... [ چهارشنبه 95/12/11 ] [ 3:28 عصر ] [ آیدا جون ]
[ نظرات () ]
خوب اســــــت بدانیم هر کسے نیز دلے دارد ... همدیگــــــر را درک کنیم... خوب اســــــت قدر همدیگـــر را بدانیم... و حکمت هر یک از ما در زندگے دیگــرے را در یابیم ... این دل شکنندست و دست همه می افتد .. اگر امروز دل دیگران را شکوندے ... دلت را یه روزے نیز میشکنند... درحالے که مینالے و نمیدانے چرا دلت را شکوندند... اگر هم دلت نشکســـــت ،، دل بچه ات یا عزیزت مے شکند... پس مواظب دل هاے دیگران باشیم ... تادلمان نشکند....
[ یکشنبه 95/3/9 ] [ 11:0 عصر ] [ آیدا جون ]
[ نظرات () ]
میگفت : «من کجای قرآنم؟ پس من کجای کتاب خدایم؟ اصلاً خبری از من هست؟ از من با همه دغدغههایم، امیدها و آرزوهایم، تنهاییهایم، اشکهای پنهان و خنده های از ته دلم، شب و روزهایم، روزمرگیها و زندگیم. از خود منی که اینجا نشسته هیچ خبری هست اصلاً؟ » میگفت کتاب شریف را ورق زده و جایی اسم خودش را ندیده است. راست میگفت..
وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبین
کلیدهای غیب، تنها نزد اوست و جز او، کسی آنها را نمیداند. او آنچه را در خشکی و دریاست میداند هیچ برگی (از درختی) نمیافتد، مگر اینکه از آن آگاه است و نه هیچ دانهای در تاریکیهای زمین، و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز اینکه در کتابی آشکار [در کتاب علم خدا] ثبت است. سوره مبارکه انعام آیه 59 خداوند مرا آفرید که باشم شاید کسی را خوشحال کنم یا زنده بودن من یک تاثیری دارد .همیشه به سمت فکرهای منفی نرویم ... شاید حکمتی در زنده ماندنمان باشد یا شاید چیزی در درون ماقرار دارد که باید برایش سعی و تلاش کنیم بعضیا هم سن و سال خودمان هستند و یه لقمه نون هم ندارند .... خدای خوبمان را هزاران بار شکر کنیم که این نعمت را به همه ی ماداده .... البته مال و ....هم همه ی دنیا نیست!!! خیلیا هستند که مال ندارند ولی زندگی ساده می کنند و خیلیا پولدارند اما زندگی خوب ندارند... در زندگی همه ی ما مشکلاتی وجود دارند ... بعد از خواندن این سخن ، اشکال این سه صلوات را معین کنید.... اللهم صلی علی محمد و آل محمد اللهم صلی علی محمد و آل محمد اللهم صلی علی محمد و آل محمد اشکالی نداشت اما مطمنم دل شما آرام گرفت ... [ پنج شنبه 95/1/12 ] [ 10:7 عصر ] [ آیدا جون ]
[ نظرات () ]
دلنوشته های من!!! من همیشه دلنوشته هایم را در اوج تنهایی مینویسم... نه کسی آنهارا میخواند و نه کسی حال و حوصله ی شنیدن حرفهایم را دارد... من اعتراف میکنم که من نیاز دارم به خیلی چیزها و یکی از این نیازها محبت است... کمبود محبت رو شخصیتم تاثیر گذاشته و علاقه شدید و خیلی زود به آدم ها می کنم... هر کسی که با من بود میخواست جلب نظر کند البته منم تاالان عاشق نشدم ... فقط نیازم را در آدما میبینم ... یه حرف کوچکی از دلنوشته هایم:
کسی که نیاز به محبت دارد ... خندش هم درد میکند ... خندهایش بسیار تلخ ... و همیشه دل درد دارد ... صدایش را تلخ میشنود ... بویش را تلخ می بود... حساس میشود که همه عالم اورا به زخمهایش میندازند ... زود گریه خواهد کرد... همیشه با یه نامردی فکر میکنه که همین نوعی دلشکستنیه و دردش اضافه میشود انقد پر میشود که از شدت درد اشک از چشمانش می بارد .... شاید دلنوشته هایم ساده باشند و حرف بیشتر از آن هم هست ... ولی نمیتونم از زخمی که دارم بگویم ...نه عشقه ... نه چیز دیگه ...شاید به سر کسی نزنه اما تنها حرفی که خوشحالم میکنه ... و با وجودش زنده ام اینه که بیخیال...**
[ پنج شنبه 94/12/13 ] [ 1:2 صبح ] [ آیدا جون ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |